واکنش ها و پیامدهای ترور صالح الصماد
سید عبدالملک در سخنرانی خود تأکید کرد سرنخهای کاملاً آمریکایی در جریان این عملیات دیده میشود و آمریکاییها در جزئیات این حادثه و نحوه اجرای عملیات بیش از پیش حضور داشتند.
به گزارش سخن آشنا، ائتلاف متجاوز سعودی در جدیدترین جنایت خود صالح الصماد رئیس شواری عالی سیاسی یمن را در استان الحدیده طی یک حمله هوایی به شهادت رساند. بسیاری بر این باور هستند که با توجه به همکاریهای نظامی سعودی ها و رژیم صهیونیستی احتمالا سرویس های اطلاعاتی اسرائیل نیز در آن مشارکت داشتند. شورای عالی سیاسی یمن در بیانیهای با اعلام خبر شهادت صالح الصماد رئیس این شورا، "محمد حسین المشاط" را به عنوان رئیس شورای عالی سیاسی یمن منصوب کرد. صالح علی الصماد مسئول سابق سیاسی جنبش انصارالله و ناظر کل این جنبش در استان تعز بود که اواخر مرداد ماه سال 1395 در اولین نشست شورای عالی سیاسی به عنوان رئیس این شورا منصوب شد.
واکنش جریان های داخلی یمن
ترور یکی از مقامات عالی رتبه انقلاب یمن از سوی ائتلاف سعودی با واکنش سخت مقامات یمن مواجه شده است. رهبر جنبش انصارالله در سخنانی به مناسبت شهادت «صالح الصماد» اعلام کرد، عربستان و آمریکا باید مسئولیت این «جنایت» را که البته بدون پاسخ نخواهد بود، بر عهده بگیرند. رهبر انصارالله افزود، جنگندههای ائتلاف سعودی خودروی صالح الصماد را طی سه نوبت هدف قرار دادند که به شهادت او منجر شد. وی تصریح کرد، عربستان صالح الصماد را در صدر لیست ترور خود داده بود. اینگونه اقدامات جنایت آمیز عربستان، ملت ما را تسلیم نخواهد کرد. همچنین وزارت دفاع یمن در بیانیهای اعلام کرد که ترور «صالح الصماد» رئیس شورای عالی سیاسی یمن جنایتی است که بدون پاسخ سخت و تکاندهنده نخواهد ماند. در بیانیه این وزارتخانه آمده است، نیروهای مسلح یمن هرگز دستبسته نخواهند نشست و حق پاسخ را با حملاتی دارند که سران جنایتکار دشمن هرگز از آنها نجات نخواهند یافت. وزارت دفاع یمن در پایان تأکید کرد، «زمان برای واکنش مناسب فرا رسیده است و دشمنان بایستی آماده شوند؛ چرا که موشکهای بالستیکی ما آنها را تکهتکه میکند.» جنبش مردمی و معارض «الکرامه» در عربستان نیز با صدور بیانیهای اقدام جنایتکارانه ائتلاف سعودی به ترور صالح الصماد و دیگر جنایتهای وحشیانه این ائتلاف متجاوز علیه یمن از جمله بمباران یک مجلس عروسی در استان حجه، را محکوم کرده و متذکر شده است که این خونهای پاک شهدای یمنی تاج و تخت سرکشان و مزدوران را دیر یا زود فرو میریزد.
از سوی دیگر شورای دفاع ملی یمن حالت آمادهباش در بالاترین سطح اعلام کرد. این شورا تاکید کرد یمن امروز در مقابله با متجاوزان، قویتر و باثباتتر از قبل است. سخنگوی جنبش انصارالله یمن نیز با تسلیت شهادت صالح الصماد رئیس شورای عالی سیاسی یمن تاکید کرد همه باید در مسیر مبارزه به نشانه وفاداری به رئیس جمهور شهید(الصماد) گام بردارند و حرکت کنند. محمد البخيتي،عضو دفتر سياسي جنبش انصار الله يمن نیز اعلام کرد، سعودي نمي تواند با ترور صالح صماد هيچگونه تحول سياسي در يمن ايجاد کند. محمد البخيتي در گفت وگوي تلفني با شبکه تلويزيوني الميادين تاکيد کرد، برد موشک هاي بالستيک يمن مي تواند اعماق عربستان را هدف قرار دهد.
همچنین کمیته مقدماتی برگزاری "راهپیمایی سلاحها" که فردا در استان الحدیده آغاز خواهد شد از همه مردم یمن خواسته در این تظاهرات که به دعوت رئیس فقید شورای عالی سیاسی یمن است، شرکت کنند.
مرحله اول انتقام انصارالله
بلافاصله پس از اعلام شهادت الصماد انقلابیون یمن انتقام خود از آل سعود را شروع کردند. در نخستین حمله، موشک بالستیک از نوع "قاهر ۲ ام" به تجمع متجاوزان و مزدوران وابسته به دولت مستعفی یمن که تحت حمایت ائتلاف متجاوز عربی هستند در شهرستان ساحلی" المخا" واقع در جنوب غربی "تعز" در یمن شلیک شد. به گفته منابع یمنی، موشک مذکور به هدف خورد و دهها مزدور در این شهر را به هلاکت رساند که برخی از آنها فرمانده بودند. علاوه بر آن یگان موشکی ارتش و کمیتههای مردمی یمن با دو موشک بالستیک ساخت داخل از نوع بدر ۱ بندر آرامکو واقع در جیزان عربستان را مورد هدف قرار دادند.
پیامدهای ترور الصماد
عربستان در سه سال گذشته با استخدام مزدوارنی از کشورهای مختلف سعی داشت تا انقلابیون یمن را وادار به عقبنشینی کند. اما در این مسیر شکست خورده و اکنون شهرهای جنوبی عربستان در تیررس موشک های بالستیک یمن قراردارد. صالح الصماد فروردین ماه اعلام کرد که سال 2018 سال حملات موشکی به عربستان خواهد بود و بلافاصله پس از اعلام این راهبرد وزارت دفاع عربستان، شرکت نفتی آرامکو و تاسیسات برقی جیزان در جنوب عربستان توسط موشک های بالستیک یمن مورد هدف قرار گرفت. حتی عربستان به دلیل هراس از تهدیدات موشکی یمن مجبور شد بیست و نهمین نشست سران عرب را از ریاض به شهر ظهران در منطقه الشرقیه انتقال دهد. در شرایط کنونی آل سعود پس از سه سال ناکامی در انواع حربه ها به دنبال ترور فیزیکی مقامات و فرماندهان انصارالله است و سعی دارد از این طریق روحیه این جنبش را تحت الشعاع قرار دهد. در صورتی که این مسئله تاثیر معکوس خواهد داشت و در نخستین واکنش ها مقامات و مردم یمن وعده انتقام به عربستان دادند و به سرعت جانشین شهید الصماد نیز تعیین شد.
از سوی دیگر رد پای سرویس های اطلاعاتی اسرائیلی و غربی نیزدر این عملیات دیده می شود، چرا که عربستان قادر به استفاده از پهپاد نیست و بدون شک ریاض با کمک اطلاعاتی و پشتیبانی کشورها و بازیگران دیگر این عملیات را انجام داده است. همانگونه که سید عبدالملک در سخنرانی خود تأکید کرد سرنخهای کاملاً آمریکایی در جریان این عملیات دیده میشود و آمریکاییها در جزئیات این حادثه و نحوه اجرای عملیات بیش از پیش حضور داشتند. این عملیات ترور کاملاً مشابه عملیات ترور سید عباس الموسوی دبیرکل سابق حزبالله لبنان است. در کل می توان تاکید کرد که ترور مقامات یمنی تنها به انسجام بیشتر گروه های داخلی و تقویت روحیه نیروهای نظامی آن ها منجر خواهد شد.
منبع:الوقت
برنامه آمریکاییها برای جبران شکست در غوطه شرقی/ اوضاع امنیتی دمشق با شهادت مستشاران ایرانی چه ارتباطی دارد؟
نمایندگان آمریکا و اردن در مرکز پیگیری تحولات در عمان از باز شدن گذرگاهها در مرزهای اردن و رژیم صهیونیستی برای تجهیز گروههای مسلح با سکوهای پرتاب موشک و سلاحهای سنگین خبر میدهند.
سخن آشنا - یک منبع روسی به خبرگزاری ریانووستی اعلام کرد که آمریکا به دنبال برنامهریزی برای حمایت از تجزیه اقلیم درعا در جنوب سوریه است. شاید بتوان گفت که یکی از مهمترین انگیزههای آمریکا، محاسبات رژیم صهیونیستی برای ایجاد کمربند امنیتی جهت حمایت از مرزهای این رژیم و ورود به جنگ نیابتی ضد ایران است. علاوه بر اینها دولت ترامپ نیز از این سیاست به عنوان ابزاری برای باجخواهی و مصادره دلارهای نفتی کشورهای خلیج فارس با پوشش دعوت آنها به جنگ کشورهای عربی با سوریه استفاده میکند.
تلاشهای برای انجام حملات گسترده و توسعه مناطق تحت نفوذ گروههای مسلح در جنوب سوریه صورت گرفته است. این تلاشها در هفته اول ماه گذشته میلادی به موازات درگیریهایی در منطقه غوطه شرقی ادامه پیدا کرد. دولت آمریکا تحت نظارت جیمز ماتیس وزیر جنگ این کشور و رکس تیلرسون وزیر خارجه آن با اعزام ۲۰۰ افسر به پایگاه التنف که اتاق عملیات مشترک گروههای تروریستی مسلح و آمریکا و فرانسه و انگلیس و اردن است، این دستورالعمل را اجرایی میکنند.
در همین رابطه روزنامه صهیونیستی جروزالم پست از آمادگی گسترده برای حمله فراگیر خبر داد، اما خبرگزاری آناتولی از شکست این حمله خبر داده و اعلام کرد که شکست این جنگ به علت عدم آمادگی اهالی منطقه درعا و جولان و قنیطره برای تخریب مناطق مسکونیشان در نتیجه جنگهای بیهوده به نفع دشمنان صورت گرفته است.
موقعیت جغرافیایی درعا
در همین رابطه تروریست های موسوم به شورای انقلابی حوران به رهبری عبدالحکیم المصری انتقام درگیریهای غوطه شرقی را مطرح کرده و آن را نادیده گرفتن توافق کاهش تنش توصیف کرده است. اما تروریستهای شورای استانی درعای آزاد، گروههای مسلح را به سستی در کمک کردن به اهالی منطقه غوطه متهم کرده و در عین حال به علت روحیه ضعیف این گروهها نتوانسته آنها را برای مبارزه در غوطه شرقی آماده کند.
در همین رابطه سرگی رودسکی رئیس اداره عملیات ستاد ارتش روسیه، آمریکا را متهم کرد که به دنبال جبران شکستهای گروههای تروریستی مسلح در منطقه غوطه شرقی است.
آخرین نقشه میدانی از سوریه
زرد=کردها/خاکستری=داعش/سبزهاشور=سپر فرات/سبزتیره=شاخه زیتون/ سبز کمرنگ=گروه های مسلح مخالف و جبهة النصره/قرمز= دولت
(دولت ۵۸% - مخالفان ۱۲%- اکراد ۲۵% -داعش ۵%)
یک منبع روس در همین رابطه به خبرگزاری ریانووستی اعلام کرد که احتمالا محاسبات کنونی آمریکا در پی متغیرات استراتژیک پس از آزادسازی غوطه شرقی و آمادگی دولت سوریه برای آزادسازی غوطه غربی و اردوگاه یرموک دنبال میشود. در همین رابطه رژیم صهیونیستی وارد خط مستقیم درگیریها شده و مدعی است که به ایران اجازه تقویت مواضع خود در سوریه و تجهیز حزبالله با سلاحهای پیشرفته در جهت تهدید موجودیت اسرائیل را نمیدهد.
در مقابل، ایران نیز تهدید کرده که پاسخ تجاوز رژیم صهیونیستی به فرودگاه تی ۴ را میدهد. سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان این عملیات را اشتباهی تاریخی و حماقتی بزرگ از سوی رژیم صهیونیستی دانست که به صورت مستقیم ایران را هدف قرار داده است. در همین رابطه رژیم صهیونیستی تهدیدات انجام شده را جدی دانسته و مسئولان ستاد ارتش اسرائیل معتقدند که واکنش ایران دیر یا زود قطعا انجام خواهد شد.
منبع روسی مذکور تاکید کرد که نمایندگان آمریکا و اردن در مرکز پیگیری تحولات در عمان از باز شدن گذرگاهها در مرزهای اردن و رژیم صهیونیستی برای تجهیز گروههای مسلح با سکوهای پرتاب موشک و سلاحهای سنگین خبر میدهند. آنها معتقدند که با حدود ۱۲ هزار فرد مسلح میتوانند برای ایجاد منطقه خودمختار در سوریه به پایتختی شهر درعا برنامهریزی کنند.
شاید به همین علت است که وزارت دفاع روسیه به اتاق عملیات آمریکا در سوریه اعلام کرده است که مسکو در صورت حمله نیروهای آمریکایی به مواضع نیروهای ایرانی نمیتواند این حملات را پوشش دهد.
همچنین به همین علت است که دولت اردن تلاش دارد پیامدهای واکنش ایران را با دعوت به برگزاری نشستهایی در سطح کارشناسان و کمیتههای امنیتی مرزی پیش از آغاز عملیات نظامی احتمالی در جنوب سوریه مهار کند.
به موازات تلاش اردن به بهانه کنترل مرزها با سوریه به نظر میرسد که رژیم صهیونیستی تلاش زیادی برای ایجاد منطقه مستقل جنوبی انجام میدهد. به این ترتیب به نظر میرسد برنامههای سابق رژیمصهیونیستی برای ایجاد کمربند امن در مرزهای سوریه تغییر پیدا کرده است. شاید رژیم صهیونیستی تاسیس این اقلیم را برای ورود به جنگ نیابتی خود در قبال ادعاهایش در خصوص توسعه نفوذ ایران در سوریه دنبال میکند. با این وجود نیروهای مردمی در جنوب سوریه احتمالا قادر به مقابله با رژیم صهیونیستی از طریق مواضع خود در منطقه تل ماکر و تل العدس وکناکر وشهرهای إزرع والصنمین در شمال درعا و مناطق البعث وخان أرنبة در قنیطرة خواهند بود.
رژیم صهیونیستی برای تحقق این سناریو احتمالاً روی آمریکا حساب باز کرده است. در همین رابطه دونالد ترامپ از کشورهای حاشیه خلیجفارس خواسته است تا هزینههای خود را بپذیرند و نیروهای خود را وارد جنگ سوریه کنند. هنوز مشخص نیست که کشورهای عربی جرأت ورود نظامیان خود به مبارزه در اراضی سوریه را داشته باشند. همچنین به نظر می رسد که ترکیه نیز مواضع این کشورها را نمیپذیرد، اما با این وجود سناریوی اسرائیل در جنوب سوریه به احتمال قوی فرصت ادامه باجخواهی مالی دونالد ترامپ از کشورهای حاشیه خلیج فارس در راستای حمایت از اسرائیل را فراهم خواهد کرد.
منبع:مشرق
بازخوانی پیشینهی تاریخی پروازهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا به ایران به بهانه سالروز واقعهی طبس ؛ ثمرات پرواز بر آسمان ایران
خبر فرود هواپیمای حامل آمریکاییها، تجربیاتی از چند پرواز تاریخی آمریکاییها را در اذهان ایرانیان قوت میبخشد. خاطرهای از شکست پرواز طبس تا پرواز «مک فارلین» و ماجرای «ایرانگیت». این نوشتار با توجه به وجود چنین پیشینهی تاریخی از پروازهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا، بابی برای تحلیل تمایل آمریکا به مذاکره با ایران میگشاید.
سخن آشنا- مدتی است که در محافل سیاسی، زمزمهی سفر هیئتی از ایالات متحدهی آمریکا به ایران به گوش میرسد. خبر فرود هواپیمای حامل آمریکاییها، تجربیاتی از چند پرواز تاریخی آمریکاییها را در اذهان ایرانیان قوت میبخشد. خاطرهای از شکست پرواز طبس و درگیر شدن آن در یورش ابابیلگونهی شنهای کویر تا پرواز «مک فارلین» و ماجرای «ایرانگیت» که رسوایی ریگان را به بار آورد. این نوشتار با توجه به وجود چنین پیشینهی تاریخی از پروازهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا، بابی برای تحلیل تمایل آمریکا به مذاکره با ایران میگشاید.
هواپیماهایی که هرگز برنخاستند: مروری بر ماجرای طبس
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اشغال سفارت آمریکا اوج آمریکاستیزی گفتمان انقلاب اسلامی را به رخ جهانیان کشید. دولت آمریکا در نخستین واکنش، ضمن رد هرگونه اقدام نظامی برای آزادی گروگانها، راهحل دیپلماتیک و سیاسی را پیشنهاد کرد.[1] در پی شکست و ناکامی استراتژی اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی، گزینهی نظامی از سوی این کشور روی میز قرار گرفت.
اردیبهشت 1359 (24 آوریل 1980) در نزدیکی طبس، شش فروند هواپیمای c-130 با نود سرنشین تعلیمیافتهی پنتاگون و هشت هلیکوپتر R-H-530 حامل نود چترباز نیروی هوایی آمریکا فرود آمدند تا ظرف 24 ساعت به تهران رسیده و در جنگی تنبهتن گروگانها را آزاد نمایند. طرح نجات «پنجهی عقاب» کارتر در اثر برخورد هلیکوپتر و هواپیمای ترابری با هشت کشته و پنج زخمی، نافرجام ماند.[1] توفان شن کویر طبس، بازآفرین ریگهای ابابیلی بودند که بر سپاه ابرهه فرود آمد. آنگونه که امام خمینی (ره) آن شنها را مأموران الهی خواند.
اینچنین نخستین پرواز آمریکاییها بر فراز آسمان ایران انقلابی، میان زمین و آسمان ناکام ماند. این عملیات نظامی درصدد مقابله با تصویر «شکست شیطان بزرگ» در افکار جهانی صورت گرفت. این شکست، آمریکا را واداشت تا راهحلی دیپلماتیک و مسالمتآمیز برای آزادسازی گروگانها بازیابد. میانجیگری الجزایر و مذاکرهی نمایندگان ایران و آمریکا به بیانیهی الجزایر در دیماه 1359 و آزادی گروگانها انجامید.
آمریکاییها و تغییر رویه: از حرکت نظامی به حرکت دیپلماتیک؛ نگاهی به رفتوآمدهای آمریکاییها به ایران
پایان بحران گروگانگیری آغازی بر شدت تقابل ایران و آمریکا بود؛ چراکه انقلابیون ایران عامل اصلی تجاوز عراق به ایران را آمریکا میدانستند. این امر خلاف منطق موازنهی قوایی بود که آمریکاییها براساس آن تصور بازگشت ایران به آغوش آمریکا را داشتند. در این نگاه، جنگ خارجی عاملی در سوق دادن دولت نوپای انقلابی به سمت آمریکا بود. تصوری که با تداوم جنگ باطل شد و تنها ارمغانش برای آمریکاییها آزادی گروگانهایش بود. این عامل در کنار پیروزیهای نظامی و تحولات سیاسی ایران، آمریکا را از وضعیت بیطرفی در جنگ ایران و عراق به حمایت عملی از عراق سوق داد. اما بهتدریج و با پیروزیهای ایران و برجسته شدن گفتمان انقلاب اسلامی در افکار عمومی، تلاشهایی در جهت نزدیکی با ایران آغاز شد. تلاشهایی از جنس پروازهای دوستانهای که عاقبتی چون پرواز نظامی طبس یافت.
الف)ماجرای مک فارلین
چهارم خرداد 1365پروازی از آنسوی اقیانوس اطلس در خاک ایران به زمین نشست. رابرت مک فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که در تعلیق روابط تهران-واشنگتن وارد ایران شدند. نمایندگان آمریکا بهعنوان هدیه، کیکی به نشانهی دوستی، یک کلید طلایی بهمثابهی نشانهای برای گشایش روابط و نیز یک قبضه تپانچه و یک جلد انجیل مقدس با امضای یادگاری رونالد ریگان به همراه خود آوردند؛ اما سوغات اصلی آنها همان تپانچه بهعنوان نماد تجهیزات نظامی بود.
هاشمی رفسنجانی شروع قضیهی مک فارلین را با نامهی قربانیفر (دلال اسلحه) به کنگرلو (مشاور نخستوزیر) میداند. نامهای که در آن قربانیفر از تغییر استراتژی آمریکا و حمایت از ایران خبر میدهد. هرچند هاشمی، تغییر استراتژی آنها را خیلی روشن نمیداند. به هر حال، نامه در جلسهی سران سه قوه بحث میشود. مسئلهی اصلی، خرید تسلیحات از بازار سیاه با قیمت گزاف در مقابل خرید ارزان و مستقیم از آمریکاییها بود.
هاشمی در اینباره میگوید این ادعای آمریکاییها بود. ما هم گفتیم آزمایشی وارد بحث شویم ببینیم از ما چه میخواهند. نخستین تقاضا، آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود. در مقابل، ایران نیز فهرست نیازهای ضروری خود مانند موشکهای تاو و هاگ، لامپ رادار و موارد دیگر را مطرح کرد.
در این مدت، آمریکاییها مقادیری کالا به صورت غیرمستقیم به ایران فروختند. ایران هم تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیئت آمریکایی برای مذاکره مطرح شد. البته هاشمی بر بیاطلاعی سران نظام از حضور مک فارلین در رأس هیئت تأکید داشته و میگوید آمریکاییها فقط گفته بودند بعد از آمدن هیئت، خواهید فهمید چه اختیاراتی دارند. مقامات ایرانی نیز در همین چارچوب عمل کردند و اجازهی فرود هواپیما صادر شد. مک فارلین تقاضای ملاقات با همهی مقامات ایران را داشت،[2] اما با درهای بستهی دیپلماسی مواجه شد؛ چراکه هیچ یک از مقامات ایرانی به این تقاضا پاسخی ندادند.
در ماجرای مک فارلین، آمریکاییها به این میاندیشیدند که حمایت از عراق، ریختن سود به جیب شوروی است. بنابراین برای پیش بردن سیاست قدرت خویش و رقابت در مقابل شوروی نیاز به مذاکره با ایران را توجیه میکردند که «بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم، چون ایران شکست نمیخورد. پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم و بعداً استفاده کنیم.»
در نهایت تنها محمدعلی هادی از سوی مجلس و فریدون وردینژاد از سپاه به مذاکره با آمریکاییها رفتند. مک فارلین متعجب از درهای بستهی مذاکره، ورود این هیئت را شانسی برای ایران دانست: «در حالی که فضای شما در تصرف هواپیمای عراقیهاست، ما آمدهایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شماها اینطور با ما عمل میکنید؟ من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد. شما چهجور آدمهایی هستید؟...»[3] امام خمینی هم که از ابتدا با چنین امری مخالف بودند، بعدها اینچنین پاسخ این اظهارات را دادند: آنکس که ادعا میکند اگر به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی روزی سه بار به دیدنم میآمد، گمان میکند اینجا شوروی است. اینجا ایران است، اینجا نه کرملین، که کشور رسول خداست.[4]
در نهایت، نمایندگان آمریکایی پنج روز در هتل به سر بردند، اما به دلیل خلف وعده در ارسال تجهیزات و کمفروشی و وجود یک اسرائیلی در هیئت آمریکایی، تمایل به مذاکره به تنافر بدل شد و هواپیمای آمریکایی هرچند بر زمین ایران نشست، اما بر دل ایرانیان جایی نیافت و ناکام از سفر، برخاست.
ب) سفر دیک چنی به ایران در اوایل دههی هشتاد
در سال 1379 پروازی مخفیانه بر فراز آسمان ایران صورت گرفت. دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا، مسافر این پرواز بود. سفری که بدون اطلاع مقامات جمهوری اسلامی و به بهانهی قرارداد نفتی برای رایزنیهای پشت پرده صورت پذیرفت. سیروس ناصری، مدیرعامل شرکت «اورینتال کیش» و دیک چنی، معاون رئیسجمهور آمریکا، زمینهساز قرارداد نفتی هالیبرتون-اورینتال در ایران بودند.
سفر چنی به ایران در سال 79، که برای آمادهسازی قراردادهای نفت و گاز در ایران صورت گرفت، تا مدتها محرمانه باقی ماند. چند سال بعد، رهبر انقلاب در جمع مردم گرمسار، به صورتی تلویحی به این سفر اشاره کرده و از سفر محرمانه و مخفیانهی چند سیاستمدار آمریکایی به ایران سخن گفتند: در حالی که «ما مطلع نشدیم، بعد که برگشتند مطلع شدیم.» ایشان به نشستوبرخاستهای این گروه با برخی محافل نامساعد نیز اشاره مینمایند و ادامه میدهند: «وقتى رفتند، گفتند در ایران کسانى هستند که منتظر یک اشارهى ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند. امروز حقیقت براى آنها روشن شده است. نه فقط نمىتوانند سلطه پیدا کنند، حتى لطمه هم نمىتوانند بزنند.»[5]
ج) پروازی بر فراز زلزلهی بم
پس از زلزلهی بم و اعلام کشورهای خارجی برای کمک به زلزلهزدگان، آمریکا در دو پرواز جداگانه، اقدام به ارسال کمکهای انساندوستانه نمود و سپس هفت هواپیمای آمریکا از پایگاه کویت به انتقال بیش از دویست امدادگر و تجهیزات تجسس پرداخت. یکی از این کمکها، ارسال بیمارستانی صحرایی از سوی آمریکا بود که توسط یک هواپیمای نظامی آمریکایی وارد ایران شد[6] و اینچنین پروازی دیگر، زلزلهای دلخراش و خانمانبرانداز را به جرقهای برای برقراری رابطهی دیپلماتیک بدل ساخت تا پس از 25 سال، اینبار ادعای کمک به زلزلهزدگان، زمینهساز پرواز دیگر آمریکا بر فراز سپهر سیاست ایران باشد؛ فرآیندی که البته تداوم نیافت و کمکهایی که البته واقعیتهای آن کمتر ادعاهای آن بود.
تحلیل دلایل نیاز آمریکاییها به ایران در طول تاریخ جمهوری اسلامی
ورای ضدیت گفتمانی و نیاز به گفتمان متقابلی که بتواند تمایزبخش دو گفتمان متخاصم گردد، نیاز آمریکا به ایران به موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک کشوری بازمیگردد که پس از انقلاب هویتی تازه یافت و گمانهی ژئوپلیتیک شیعه را برمبنای موقعیت کشوری نوپا برپایهی محور دینی شکل میداد.
بنابراین سیاست مهار و جلوگیری از صدور انقلاب بهصورتی جدی از سوی آمریکا دنبال میشد. آمریکا پس از انقلاب اسلامی، شریک و متحدی دیرپا را از دست داد که حافظ منافع و ستونی از سیاست خارجیاش در منطقه بود. آمریکا تلاش میکرد خود را برای حکومت نوپا اثبات نماید و گرایش به نزدیکی به ایران را گاه تلویحی و گاه ضمنی ابراز میکرد که سه نمونهی شکستخوردهی آن، مورد بررسی قرار گرفت. برای بررسی تحلیلی نیاز آمریکا به ایران، باید به زمینهی پروازهای فوق و فضای حاکم بر چنین رویدادهایی پرداخت:
ماجرای طبس به برجسته شدن گفتمان بدیع انقلاب اسلامی ایران در نظام بینالملل انجامید و اعتبار آن را نزد افکار عمومی و بهویژه اسلامگرایان افزایش داد. بیانیهی الجزایر هم نتوانست خصومت این دو کشور را پایان دهد. آمریکا پس از آن سعی کرد با هر ابزار ممکن، انقلاب اسلامی ایران را مهار کند. روند پیروزیهای ایران در جبههها، بر نگرانی آمریکا افزود و باعث شد این کشور نقش بیشتر و آشکارتری در صحنهی عملی جنگ برعهده بگیرد و به حمایت تسلیحاتی از عراق روی آورد؛ بهگونهای که در سالهای 1365-1367 سیاست تهاجمی و برخورد مستقیم و غیرمستقیم با ایران از سوی این کشور مشخص و روشن بود. در این بازهی زمانی، این کشور از ابزارهای سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و نظامی خود بهره گرفت تا جمهوری اسلامی را در جنگ به شکست وادارد. برای نمونه، در سطح سیاسی، از طریق شورای امنیت و خارج از آن، تحریمهایی را علیه ایران اعمال و در شبکهی صادرات نفت ایران نیز اختلال ایجاد کرد.
جنگ موجب تقویت گفتمان ضدآمریکایی در ایران و شاید با کمی تأنی در میان همهی اسلامگرایانی گردید که انقلاب اسلامی ایران را روزنهای برای ترمیم هویت مسلمانان محسوب میکردند. بنابراین راهبرد حفظ موازنهی منطقهای مبنی بر سیاست جنگ بیبرنده در دستور کار آمریکاییها قرار گرفت.[7]
این سیاست حمایتی از عراق در مقطعی پس از پیروزیهای ایران، گزینهی تماس با ایران را در اولویتهای آمریکا قرار داد. بنابراین به نظر میرسد روند موفقیتهای ایران در جنگ، تا حدی تغییر در سیاست آمریکا را به دنبال داشت. از این رو، به انگیزهی سهمخواهی و همچنین نیاز به ایران بهعنوان قدرتی منطقهای در حل مسئلهی گروگانهای آمریکایی در لبنان، آمریکا در پی نزدیکی به ایران درآمد.
در اینباره به نقل از قربانیفر، دلال اسلحه در این ماجرا، آمریکاییها در آن زمان میاندیشیدند حمایت از عراق، ریختن سود به جیب شوروی است. بنابراین برای پیش بردن سیاست قدرت خویش و رقابت در مقابل شوروی، نیاز به مذاکره با ایران را توجیه میکردند که «بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم، چون ایران شکست نمیخورد. پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم و بعداً استفاده کنیم.»[8]
بار دیگر در دههی هشتاد شمسی، تمایل آمریکا به نزدیکی به ایران ملموس بود. این امر شاید به دلیل نیاز به قدرت منطقهای ایران و اثرگذار در معادلات خاورمیانه تبیین گردد که به دلیل اعتبار گفتمان انقلابی خود در میان مردم خاورمیانه جایگاه گستردهای داشت. وقوع جنگ آمریکا در افغانستان و عراق، اگرچه در ابتدا با نادیده گرفتن ایران همراه بود، اما ناتوانی آمریکا در حلوفصل مسائل این دو کشور موجب شد تا آمریکا به دنبال جذب ایران باشد.
با توجه به نگاه گروههای داخلی عراق و افغانستان به دو کشور ایران و آمریکا، نادیده انگاشتن ایران در ترسیم راهحل منطقهای، به ضعف و شکست آمریکا میانجامد و همخوانی، بیطرفی یا حمایت ایران از نقشههای آمریکا میتوانست افکار عمومی بیشتری را در منطقه همراه این کشور سازد. در این شرایط که فضای سیاسی حاکم بر ایران نیز سعی در تنشزدایی داشت، آمریکا سعی کرد تا بتواند با یارگیری ایران، بر قدرت خود در منطقه بیفزاید و بتواند ایران انقلابی را بهتدریج به خود نزدیک نماید؛ تصوری که البته اشتباه بود.
همچنین تجربهی آمریکا پیش از یازدهم سپتامبر نشان داده بود که تقابل و دشمنی با ایران و حمایت از گفتمان سلفی، تنها میتواند بر تشنج منطقه بیفزاید و گفتمان تندروی مذهبی طالبان را ایجاد نماید. در این میانه، دوستی و شراکت عربستان نیز نتوانست کمک چندانی به آمریکا نماید. بنابراین توجه به ایران میتوانست آمریکای مدعی کدخدایی جهان را در مدیریت بحرانهای منطقهای کمک نماید. همچنین ترس از شکست پروژهی دولتسازی در افغانستان و عراق و پیشکش کردن این دو کشور به گفتمان سلفی، نگرانیهای آمریکا را بیشتر میکرد.
نخستین پرواز آمریکاییها بر فراز آسمان ایران انقلابی، میان زمین و آسمان ناکام ماند. این عملیات نظامی درصدد مقابله با تصویر «شکست شیطان بزرگ» در افکار جهانی صورت گرفت. در مقابل، به برجسته شدن گفتمان بدیع انقلاب اسلامی ایران در نظام بینالملل انجامید و اعتبار آن را نزد افکار عمومی و بهویژه اسلامگرایان افزایش داد.
بهتدریج تحولات رخداده در این کشورها صحت این گزارهها را اثبات کرد و به همین خاطر، در شرایط کنونی و با وقوع بحران سوریه، بار دیگر بر نیاز آمریکا به این بازیگر منطقهای افزوده شده است؛ چراکه در صورت روی کار آمدن دولتی سنی در سوریه، توازن قوا در منطقه برخلاف منافع آمریکا رقم میخورد. بنابراین در نگاهی بدترین سناریو برای غرب در سوریه به قدرت رسیدن نیروهای سنی افراطی هستند؛ بهویژه در مرزهای شرقی این کشور با عراق. دولت نوری مالکی در عراق هرچند نتوانسته ایدهآل ثبات و امنیت باشد، اما در کمترین حالت، مبنای حکومتی را شکل داده که بهتدریج امید به موفقیت آن وجود دارد.
ترس از احتمال سقوط این دولت و فراهم شدن فضای ژئوپلیتیک گستردهای برای فعالیت افراطیها، در کل به معنای شکست همهی تلاشهای آمریکا برای ایجاد دموکراسی بعد از صدام در عراق و خاورمیانه است و گویی توجیه بهکارگیری منابع مادی و معنوی آمریکا در افکار عمومی آمریکاییان مخدوش شده و شکست داخلی این کشور را نیز به دنبال خواهد داشت. بنابراین به نظر میرسد نیاز به ایران در راستای برپایی عراق شیعی، نیازی اساسی است. این در شرایطی که گفتمان سنی عربستان بهتدریج دچار ضعف و ناتوانی شده است، اهمیت بیشتری مییابد.
نیاز به توجه به سخنان رهبری در سیاست خارجی: مثلث سهگانهی عزت، مصلحت و حکمت
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برمبنای سهگانهی «عزت، حکمت و مصلحت» شکل گرفته است.رهبر معظم انقلاب این سه اصل را یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بینالملل میداند. از دید ایشان، عزت به معناى ساخت مستحکم درونى یک فرد یا یک جامعه است که او را در مقابلهى با دشمن و موانع، داراى اقتدار میکند تا بر چالشها غلبه نماید.[9] در نگاه ایشان، در دوگانهی حق و باطل، بین جبههى خدا و جبههى شیطان، عزت از آن کسانى است که در جبههى خدایى قرار دارند؛ منطقی که از قرآن مایه میگیرد. بنابراین در دنیایی که حق و باطل در برابر هم قرار دارند و در فضایی که گفتمان انقلاب اسلامی بهمثابهی نمودی از گفتمانی اسلامی در مقابل گفتمان غرب قرار گرفته است، عزت به کلیدواژه تبدیل میشود؛ چراکه توجه به این اصل، توجه به اعتمادبهنفس و هویت بخشیدن به مسلمانان و ضعفایی است که در پهنهی جهان چشم به ایران دوختهاند.
در این نظرگاه، هنگامی که عزت شامل حال یک انسان، یک فرد یا یک جامعه میشود، مانند حصار و یا باوری محکم در مقابل نفوذها و محاصرهها عمل مینماید. توجه به عزت به موازات دو پایهی حکمت و مصلحت پیش میرود. حکمت هم به معنی تدبیر، خردمندی و عقلانیت است. حکیم با استفاده از تدبیر و خرد در هر مقولهی اجتماعی سیاسی تصمیمگیری میکند. در واقع این در مقابل رفتار مزورانه و دروغمدارانهی غرب برمبنای تعریف ماکیاولی از سیاست است.
مصلحت نیز در نظر گرفتن اولویتها و صلاح در یک موضوع است. در حوزهی سیاست خارجی ایران، مصلحت یعنی با توجه به اولویتها و مصالح و منافع جهان اسلام تصمیم گرفتن و این هم بهعنوان هدف مطرح میشود. رهبر معظم انقلاب همیشه با توجه به سه اصل فوق، بر هوشیاری و آیندهنگری در این عرصه تأکید کرده و رژیم آمریکا را دشمن نظام، انقلاب و ملت ایران دانستهاند.[10] توجه به این سهگانه در تقابل با دستی پولادین که در هر مرحلهی تاریخی، دستکشی مخملی پوشیده و برمبنای منافع جهانی خود، گام پیش نهاده، بیشتر آشکار میشود.(*)
پینوشتها:
[1]. روزنامهی اطلاعات، 5 اردیبهشت 1359.
[1]. اطلاعات، 16 آبان 1358، ص 12.
[2]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، قدرتالله رحمانی، تهران، انتشارات کیهان، 1382، ص 83 تا 85.
[3]. به نقل از اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی در نمازجمعه، 14 آبان 1365، ص 13.
[4]. امام خمینی، صحیفهی نور، ج 20، تهران، مرکز آثار و توزیع آثار امام خمینی، 1378، ص 49.
[5] http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=2971/
[6]http://ir.voanews.com/content/iran-us-hasan-rohani-picture-bam-earthquake-tweeter/1771989.html
[7]. فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ص 340.
[8]. به نقل از هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، ص 84.
[9] http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=9478
[10]. بیانات معظمله در خطبههای نمازجمعه، مورخهی 26 دی 1376، برگرفته از سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای.
منبع:برهان
سیاست «ترور»؛ جدیدترین راهبرد «بن سلمان» برای فرار از شکست در یمن
شورای عالی سیاسی یمن نیز با صدور بیانیه ای شهادت صالح الصماد در حمله جنگنده های سعودی در الحدیده را تأیید کردند. این شورای ضمن تسلیت شهادت صالح الصماد از انتخاب مهدی المشاط به عنوان رئیس شورای عالی سیاسی یمن خبر داد.
سخن آشنا- جنگنده های رژیم سعودی اخیرا جنایت جدیدی را در یمن مرتکب شدند. جنگنده های سعودی ضمن بمباران مناطقی در استان الحدیده «صالح الصماد» رئیس شورای عالی سیاسی یمن را به شهادت رساندند. شورای عالی سیاسی یمن نیز با صدور بیانیه ای شهادت صالح الصماد در حمله جنگنده های سعودی در الحدیده را تأیید کردند. این شورای ضمن تسلیت شهادت صالح الصماد از انتخاب مهدی المشاط به عنوان رئیس شورای عالی سیاسی یمن خبر داد. صالح الصماد در سال ۱۹۷۹ در منطقه بنی معاذ از توابع شهرستان سحار در استان صعده (شمال یمن) متولد شد. وی پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه صنعا، به عنوان مدرس در مدرسه عبدالله بن مسعود در صعده مشغول به کار شد. الصماد، از آغاز سومین جنگ از جنگهای ششگانه، جنبش انصارالله را در نبرد با رژیم یمن همراهی کرد، وی پس از سال ۲۰۱۱ مسئولیت ریاست دفتر سیاسی جنبش انصارالله را به دست گرفت.
صالح الصماد در ۶ آگوست ۲۰۱۶، رئیس شورای عالی سیاسی شد و کار خود را در این منصب، پس از ادای سوگند در مجلس نمایندگان (در ۱۴ اوت ۲۰۱۶) آغاز کرد. بلافاصله پس از شهادت این عضو ارشد انقلابیون یمنی، یگان های موشکی ارتش و کمیته های مردمی یمن مواضع سعودیها و مزدوران آنها به ویژه در شهرهای مرزی جیزان، نجران و عسیر را هدف حملات گسترده قرار دادند. «عبدالملک الحوثی» رهبر جنبش أنصارالله یمن نیز در یک سخنرانی به دنبال شهادت رئیس شورای عالی سیاسی یمن، صراحتا ایالات متحده آمریکا را مسئول این عملیات ترور توسط سعودیها، معرفی کرد. الحوثی تأکید کرد که جنایت صورت گرفته توسط ریاض و واشنگتن بی پاسخ نخواهد ماند. این درحالی است که «محمد عبدالسلام» سخنگوی جنبش أنصارالله نیز در موضعی قاطعانه خطاب به سعودیها اعلام کرد که نیروهای انقلابی یمن اجازه پایمال شدن خون صالح الصماد را نخواهند داد.
«ترور»؛ راهبرد جدید بن سلمان برای فرار از شکست
در واقع، ترور ناجوانمردانه «صالح الصماد» رئیس شورای عالی سیاسی یمن در نتیجه شکست همه جانبه عربستان سعودی و متحدان منطقه ای و بین المللی آن در جنگ علیه مردم بی دفاع یمن، اتفاق افتاد. عربستان سعودی در طول سه سال گذشته دهها میلیارد دلار هزینه برای تحمیل شکست به نیروهای انقلابی یمن صرف کرده و دولت های زیادی را نیز برای تحقق این هدف با خود همراه ساخته، اما با این حال طی تمام این سالها هیچ دستاورد قابل ذکری را کسب نکرده و می توان گفت که در باتلاق یمن، خود را گرفتار می بیند. مقامات ریاض به خوبی می دانند که در جنگ یمن در حال درجا زدن هستند و دستاورد نظامی خاصی را محقق نکرده اند. این مسأله را نیز در نظر بگیرید که افکار عمومی پس از گذشت سه سال از جنگ یمن، به شدت علیه رژیم آل سعود تحریک شده و به همین دلیل عربستان سعودی در یک انزوای کامل سیاسی قرار گرفته است.
بر اساس آنچه که گفته شد، فاز جدیدی در سیاست های رژیم آل سعود به ویژه محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان آغاز شده است. این سیاست جدید، مبتنی بر ترور شخصیت های انقلابی و تأثیرگذار در صفوف انقلابیون یمنی است. جنایت های سعودی ها به همین نقطه ختم نخواهد شد و قطعا در آینده نیز شاهد این دست از ترورها در یمن توسط متجاوزان سعودی خواهیم بود. آنچه که بیش از هر چیز دیگری تأسف را برمی انگیزد این است که جامعه جهانی به ویژه نهادها و سازمان های بین المللی همچون سازمان ملل متحد و شورای امنیت در برابر این دست از اقدامات سعودیها علیه انقلابیون، سکوت اختیار کرده اند. امروز مسأله جنگ یمن به یک نقطه اختلافی میان شاهزادگان سعودی در حاکمیت یمن تبدیل شده است. محمد بن سلمان به دلیل شکست نظامی در یمن، با مشکلات زیادی در حاکمیت عربستان مواجه شده است. لذا وی برای فرار از این شکست و رهایی از آن، سیاست جدید ترور شخصیت های انقلابی و تأثیرگذار را در پیش گرفته است.
تلاش برای ایجاد «توازن وحشت»
سیاست ترور شخصیت های انقلابی و تأثیرگذار یمن به ویژه اعضای جنبش أنصارالله نمی تواند به عنوان یک دستاورد بزرگ نظامی در کارنامه جنگ سه ساله عربستان سعودی و متحدانش در یمن درج شود. به ویژه اینکه مردم یمن امروز مصمم تر از گذشته به تقابل با رژیم سعودی برخاستهاند. سیاست ملت یمن و نیروهای انقلابی این کشور همواره مبتنی بر مقابله و مواجهه با رژیم سعودی و عدم عقب نشینی در برابر آن بوده است. پس از ترور صالح الصماد، رئیس شورای عالی انقلابی یمن، ارتش و کمیته های مردمی این کشور سیاست ایجاد «توازن وحشت» بین عربستان سعودی و یمن را در پیش گرفتند. در راستای عملیاتی ساختن این سیاست، یگان های موشکی یمن طی 24 ساعت گذشته تقریبا 7 موشک بالستیکی و دوربُرد به پایگاه های نظامی استراتژیک عربستان سعودی شلیک کردند. این مسأله حاکی از آن است که ملت یمن و نیروهای انقلابی این کشور تحت هیچ شرایطی پرچم سفید را در برابر عربستان سعودی بلند نخواهند کرد. یمنی ها با افزایش حملات موشکی خود به مواضع استراتژیک سعودیها این پیام را به آنها مخابره کردند که مصمم تر و متحدتر از گذشته به نبرد با این رژیم ادامه می دهند و ترور شخصیت های انقلابی نمی تواند عاملی برای بازدارندگی حملات موشکی ارتش یمن باشد.
اوضاع نابسامان داخلی عربستان
البته ذکر این نکته نیز ضروری است که فاز جدید ترور شخصیت های انقلابی یمن از مدتها پیش در دستور کار «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی بوده و اکنون به مرحله عملیاتی رسیده است. به این مسأله هم باید توجه کرد که شِبه کودتای اخیری هم که در عربستان سعودی رخ داد و طی آن محمد بن نایف، ولیعهد سابق و بن عبدالله بن عبدالعزیز، فرمانده گارد سلطنتی سابق با جمع آوری نیروهای نظامی اخراج شده از ارتش عربستان به کاخ الخزامی محل اقامت بن سلمان حمله کردند، یک هشدار جدی برای بن سلمان تلقی می شود که اگر به سیاست های ناکارآمد خود در عرصه سیاست خارجی به ویژه در یمن پایان ندهد، اوضاع داخلی در عربستان سعودی دچار آشوب خواهد شد. به همین دلیل، امروز شاهد شرایط بسیار دشواری در اوضاع داخلی عربستان هستیم.
دستگیری بیش از 400 شاهزاده و مصادره اموال آنها، بازداشت 30 تَن از علمای برجسته وهابیت و ... از جمله مواردی هستند که شرایط جدیدی را در داخل عربستان به وجود آورده اند و هر لحظه ممکن است شورشهای جدیدی در سطح عربستان اتفاق بیفتد. لذا تصور بن سلمان این است که اگر رهبران مقاومت یمن را هدف ترور قرار دهد، می تواند سریعتر به جنگ یمن پایان داده و مردم یمن را وادار به تسلیم کند. این یک اشتباه فاحش و استراتژیک در برآوردهای بن سلمان محسوب می شود که نتیجه ای جز انزوای بیشتر وی را به دنبال نخواهد داشت. عربستان سعودی با تداوم سیاست های جنگ طلبانه در یمن در لبه پرتگاه حرکت می کند.
نفاق آشکار غرب در جنگ یمن
موضع گیری های کشورهای غربی ازجمله ایالات متحده آمریکا، فرانسه و انگلیس در حمایت از عربستان سعودی و جنایت های آن علیه مردم بی دفاع یمن در نتیجه باج های هنگفت ریاض به سران این کشورها، صورت می پذیرد. این مسأله فقط به بحث یمن محدود و محصور نمی شود. متأسفانه کشورهای اروپایی و همچنین ایالات متحده آمریکا به دلیل اقتضای منافع و مصالح خود، نگاهی کاملا منافقانه و غیرمنصفانه ای نسبت به ملت های منطقه دارند. درحالی که انواع سلاح های کشتار جمعی از سوی آمریکا، فرانسه و انگلیس در اختیار عربستان قرار می گیرد و شورای امنیت نیز در قبال جنایت های ریاض در یمن سکوت کرده است، ما می بینیم که مقامات واشنگتن، پاریس و لندن و همچنین سازمان ملل متحد در قبال شلیک چند موشک از سوی نیروهای یمنی موضع گیری کرده و آن را محکوم می کنند. این یک نفاق کاملا آشکار است. آمریکایی ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها از تجربه خود در حمایت از صدام در جنگ علیه ایران عبرت نگرفته اند. در آن زمان نیز همین کشورها انواع سلاح های کشتار جمعی خود را در اختیار صدام قرار دادند و این اقدامات نتیجه ای جز شکست صدام به دنبال نداشت. اکنون نیز همان اقدامات در حال تکرار شدن است و بدون شک سعودیها نیز به سرنوشت صدام دچار می شوند.
منبع:فارس
آینده اتحاد «وهابیت- آل سعود» -۱|رازِ بقای همپیمانی مردان دین و سیاست
اصلاحات محمد بن سلمان که در قالب سند چشم انداز ۲۰۳۰ در حال اجرا است سنتهای حاکم بر جامعه عربستان را به چالش کشیده است. این اصلاحات در سه مقوله جوانان، زنان و قرائت ولیعهد سعودی از اسلام با آموزههای وهابیت در تضاد است.
به گزارش سخن آشنا، اصلاحات محمد بن سلمان ولیعهد سعودی که در قالب سند چشم انداز 2030 در حال اجرا است سنت های حاکم بر جامعه عربستان را به چالش کشیده است. این اصلاحات در سه مقوله جوانان، زنان و قرائت ولیعهد سعودی از اسلام با آموزه های وهابیت در تضاد قرار دارد. از این رو در نگاه نخست به نظر می رسد که تداوم این اصلاحات باعث ظهور نوعی تضاد و تقابل بین آل سعود و وهابیت شده و اتحاد این دو را به چالش بکشد. برای بررسی تاثیرات اصلاحات عربستان بر اتحاد نهاد دینی و سیاسی در عربستان و نوع واکنش علمای وهابی به این اصلاحات، در پرونده ای ابعاد این مسئله مورد واکاوی قرار می گیرد.
ظهور وهابیت
آل سعود در دو قرن گذشته به تدریج توانسته است که در نتیجه اتحاد با وهابیت دیگر رقبای داخلی را شکست داده و حتی نام خاندان خود را بر کشور عربستان نیز نهاده است. در عمل کشور عربستان از دو قرن پیش با هویت وهابیت وارد عرصه معادلات منطقهای و بینالمللی شده است، به نحوی که دوران رشد آنها با پایه گذاری مذهب وهابیت آغاز شد. در میان مولفههای هویت بخش هر جامعه، دین از منزلت بالایی برخوردار است. عربستان از طرفی اولین پذیرای اسلام و در برگیرنده حرمین شریفین به عنوان مراکز معنوی و جغرافیایی جهان اسلام است و از طرف دیگر اسلام وهابی نقش اصلی را در شکلگیری حکومت نوین این کشور در 1925 داشته است. دولت عربستان از میان شاخههای دین اسلام، دولت وهابی شناخته می شود. وهابیت که در حجاز به عنوان مذهب پذیرفته شده است توسط محمد بن عبدالوهاب(1702-1782) پایهگذاری شد. وهابیت عنوانی است که عمدتا توسط مخالفان به آنان داده میشود، در حالی که پیروان این مذهب، خود را الموحدون(یکتاپرستان)، مذهب خود را محمدیت و پیرو مذهب سنی حنبلی میدانند.
پیوند آل سعود و وهابیت
وهابیت مشخصا از ابتدای تشکیل عربستان، نقش حامی ایدئولوژیک در تشکیل دولت واحد را ایفا کرد. در واقع یکی از ابزارهای دولت مدرن برای بقا نیاز به حمایت ایدئولوژیک است که عربستان آن را در وهابیت یافته است. در دهه 1920 عبدالعزیز موسس پادشاهی عربستان برای ایجاد دولت توانا، ضرورت اتحاد با سایر قبایل و مقامات مذهبی را درک کرد. آنچه وی به وضوع دریافت نیاز به توجیهی ایدئولوژیک برای انقیاد قبایل دیگر بود که از طریق دخیل نمودن رهبران وهابی در سیستم حکومت به وجود آمد. در نتیجه با کمک علمای وهابی آل سعود توانست بر تمام عربستان حاکم شود. البته پیش از تشکیل حکومت سوم در عربستان دو دوره ناموفق در این کشور تجربه شده است:
حکومت اول عربستان(1818 – 1744 ): در دوره اول خاندان سعودی هرچند در بخشهایی از نجد موفق به تشکیل حکومت محدود شدند، اما به دلیل غالب بودن نگاه هویتی در سیاست خارجی خود با مخالفتهای زیادی از طرف قدرتهای موثر در تحولات خاورمیانه روبرو شدند. این مسئله سبب هجوم محمدعلی پاشاه والی مصر و نماینده عثمانی به حکومت عربستان شد و در نهایت فروپاشید.
محمد بن سعود اولین فرد از سمت راست (نشسته)در کنار محمد بن عبدالوهاب
حکومت دوم عربستان(1887 – 1824): دومین دولت سعودی در مرکز عربستان و نجد تشکیل شد. ویژگی بارز این دوره غلبه کامل وهابیت بر دولت بود که همین مسئله سبب اختلافات داخلی و در نهایت فروپاشی آن شد.
حکومت سوم عربستان(1932-تاکنون): پس از فروپاشی حکومت دوم سعودی عبدالعزیز بن سعود از سال 1902 شروع به تصرف بخشهایی از عربستان از جمله ریاض کرد و فرایند متصرفات وی تا سال 1925 تکمیل و وی با تصرف کامل حجاز در سال 1932 پادشاهی عربستان سعودی را اعلام کرد. اما ویژگی دوره سوم این بود که پس از تسلط آل سعود بر تمام مناطق عربستان قدرت بین آل سعود و آل شیخ به عنوان نوادگان محمد بن عبدالوهاب تقسیم شد.
چرایی بقای اتحاد آل سعود و وهابیت
در هشت دهه گذشته قدرت بین دو خاندان یعنی آل شیخ و آل سعود در عربستان تقسیم شده است. در واقع قدرت سیاسی به آل سعود و قدرت دینی نیز به آل شیخ واگذار شده و دو طرف در اتحادی نانوشته خود را موظف به رعایت این مرز بندی دانستهاند. اما با این وجود در مقاطعی اختلافاتی بین دو خاندان روی داده که حتی احتمال تقابل دو طرف نیز وجود داشته است. به عنوان مثال پس از تشکیل پادشاهی سعودی، ملک عبدالعزیز در دهه 30 میلادی 40 نفر از علمای وهابی را که با سیاستهای وی مخالفت کردند بینی برید. علاوه بر آن وهابیها در دوره ملک عبدالعزیز مخالفت خود را بارها با اقدامات پادشاه در مورد ورود مظاهر دنیای مدرن مانند تلویزیون، ماشین و تلفن به عربستان اعلام کردند. در دهه 80 میلادی نیز وهابیون با ورود نظامیان آمریکایی به عربستان برای حمایت از کویت در جنگ با عراق مخالفت کردند. اما در تمام این مسائل همواره نهاد دینی در برابر نهاد سیاسی عقب نشینی کرده است. به طور کلی هرگاه تقابلی بین دو نهاد دینی و سیاسی در عربستان روی داده است نهاد سیاسی همواره پیروز بوده است. اما با این وجود اتحاد نانوشته مردان دین و شمشیر همواره تداوم داشته است و راز این اتحاد را میتوان در چند دلیل دید:
عامل اول: مشروعیت: شاید بتوان نخستین دلیل تداوم اتحاد آل سعود و وهابیت را نیاز دو طرف به مشروعیت دانست. هفت پادشاه سعودی از ملک عبدالعزیز بنیانگذار سعودی تا ملک سلمان پادشاه کنونی عربستان همه برای موجه جلوه دادن فرامین و احکام خود به حمایت مفتی های وهابی نیاز داشته اند. در واقع اقدمات و فرامین پادشاه سعودی برای باور پذیری و اجرایی شدن با یک فتوا از جانب علمای وهابی تایید و مشروع می شود. علاوه بر این، علمای وهابی هرگونه مبارزه و مخالفت با پادشاه را مصداق کفر می دانند و بدین وسیله از شکل گیری هر نوع جنبش اعتراضی علیه پادشاهی سعودی جلوگیری می کنند. بنابراین نیاز آل سعود به مشروعیت بخشیدن از سوی مفتی های وهابی به دستورات پادشاه دلیل اصلی حفظ این اتحاد در 8 دهه گذشته بوده است.
عامل دوم: منفعت: مفتی ها و علمای وهابی به شدت به حمایتهای آل سعود وابسته هستند و در واقع قدرت خود را از این حمایتها کسب می کنند. در واقع منفعت علمای وهابی سبب شده است تا همواره وهابیت در برابر دربار سعودی کوتاه آمده و اقدامات آل سعود را تایید کند. در برابر نیز دربار سعودی چند وزارتخانه به علمای وهابی اعطا کرده و نزدیک به 25 درصد از کارکنان بخشهای مختلف وابسته به وهابیت هستند. به همین دلیل اکنون با علمای وهابی درباری روبرو هستیم. حتی کارشناسان اکنون از وهابیت دولتی در عربستان سخن گفتهاند و نهاد دینی را یک نهاد منفعت طلب و غیر مشروع میدانند.
عامل سوم: انحصار: اما وجه دیگر تداوم اتحاد آل سعود و آل شیخ به حمایتهای این دو از یکدیگر در جهت سرکوب رقبا بر میگردد. در واقع آل شیخ با کفر دانستن مخالفت با پادشاهی سعودی از ظهور هرگونه رقیب احتمالی در بین 72 قبیله عربستان علیه آل سعود جلوگیری کرده و بدین ترتیب تداوم پادشاهی سعودی را تضمین میکند. در برابر آل سعود نیز از ظهور هرگونه گروه دینی رقیب و مخالف با وهابیت ممانعت کرده و فضا برای فعالیت افراد جدا شده از وهابیت را بسیار سخت کرده است. این مسئله سبب شده است تا انحصار قدرت دینی و سیاسی در اختیار آل شیخ و آل سعود باشد.
پایان سخن
پادشاهان سعودی به خوبی بر این امر واقف هستند که در جامعه سنتی عربستان نمیتوانند تنها با ابزار شمشیر و سیاست حکومت کنند و ناگزیر از تمسک جستن به ابزار دین نیز هستند. این مهم را عبدالعزیز بن سعود بنیانگذار عربستان به خوبی دریافت و با این ترفند پادشاهی عربستان را تشکیل داد. البته از همان ابتدا عبدالعزیز به دنبال محدود کردن قدرت علمای وهابی بود و در نخستین اقدام وی لقب «امام» را که از سوی علمای وهابی به وی اعطا شده بود حذف و لقب کاملا سکولار «مَلِک» را برای خود برگزید. این اقدام با هدف به حاشیه راندن علمای وهابی بود تا در آینده به عنوان یک رقیب مطرح نشوند. البته از دهه 1970 میلادی قدرت نهاد دینی در عربستان بسیار بیشتر شد و مخالفتهای زیادی از سوی علمای وهابی با اقدامات پادشاهان عربستان صورت گرفت. اما این مخالفتها کنترل شده بود و هیچ گاه اتحاد با آل سعود را به خطر نمیانداخت. در مجموع هم آل سعود و هم آل شیخ در هشت دهه گذشته به گونهای رفتار کردهاند که به اتحاد آنها هیچ خدشهای وارد نشود و همین مسئله سبب تداوم پادشاهی عربستان برای بیش از هشت دهه شده است. اما به نظر می رسد این اتحاد با ورود نسل سوم شاهزادههای سعودی به هرم قدرت دچار تغییراتی شده است. تغییراتی که میتواند هم به معنای پایان اتحاد مردان دین و شمشیر باشد و هم میتواند علمای وهابی وابسته به دربار پادشاهی را بیش از پیش به عنوان ابزاری برای تایید اقدامات حکام سعودی مطرح کند. این تغییرات با سند چم انداز 2030 شروع شده و همچنان ادامه دارد.
منبع:تسنیم